شماره ٦٧: از پريشانى نينديشد گداى زلف تو

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
از پريشانى نينديشد گداى زلف تو
عمر جاويدان بود کمتر سخاى زلف تو
محو گردد نقطه اش در مد عمر جاودان
هر که سازد خرده جان را فداى زلف تو
رشته جمعيت اوراق از شيرازه است
هست بر آشفتگان واجب دعاى زلف تو
برنگيرد دانه تسبيح دلها را ز خاک
رشته زنار کافر ماجراى زلف تو
در کنار آب حيوان افتد از موج سراب
از دو عالم بگذرد هر کس براى زلف تو
هر طرف چون نافه صد خونين جگر افتاده است
تا که را از خاک بردارد هواى زلف تو
هيچ مغزى نيست کز ديوانگى معمور نيست
در زمان مد احسان رساى زلف تو
کاسه دريوزه سازد ناف را آهوى چين
تا کند بويى گدايى از هواى زلف تو
دل که مى افشاند دامن بر عبير پيرهن
خاکبازى مى کند در کوچه هاى زلف تو
چون توانم صائب از فرمان او گردن کشيد؟
من که از عالم بريدم از براى زلف تو



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید