شماره ٥٥: زهر آب زندگانى مى شود در جام او

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
زهر آب زندگانى مى شود در جام او
نيست فرقى در ميان بوسه و دشنام او
قاصدان را لب ز پيغام زبانى مى شود
نامه سربسته از شيرينى پيغام او
چون خط عنبرفشان، پيچ و خم تار نگاه
مو به مو پيداست از رخساره گلفام او
مى کند از طوق قمرى حلقه نام سرو را
از صنوبر قامتان هر جا برآيد نام او
مى کند زنجير جوهر پاره چون ديوانگان
ز اشتياق خون من شمشير خون آشام او
عالمى چون سايه زير پاى او افتاده اند
تا که را از خاک بردارد دل خودکام او
بر گرفتاران ره انديشه پرواز بست
بس که گيرنده است چشم حلقه هاى دام او
اينقدر گيرندگى در خاک هم مى بوده است؟
ماه نتواند گذشتن از کنار بام او
هر که صائب همچو مجنون مى شود يکرنگ عشق
هر کجا وحشى غزالى هست گردد رام او



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید