من که در فردوس افتادم به نقد از ياد او
بى نيازم از تمناى بهشت آباد او
از سر کون و مکان آزاد برخيزد چو سرو
بر سر هر کس که افتد سايه شمشاد او
رتبه بيداد او بالاترست از التفات
واى بر آن کس که دارد شکوه از بيداد او
آدم مسکين به يک خامى که در فردوس کرد
چاک شد چون دانه گندم دل اولاد او
مى تواند داد صائب آسمان را خاکمال
هر که را بر کوه باشد پشت از امداد او