شماره ١: گمراه شد ز غفلت من رهنماى من

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
گمراه شد ز غفلت من رهنماى من
گرديد ميل چشم عصاکش عصاى من
پيدا نشد کسى که به فرياد من رسد
در شيشه ماند باده مردآزماى من
از دست خود بود چو سبو متکا مرا
پهلوى خشک خويش بود بورياى من
تا سر کشيده ام به گريبان بى خودى
چون پاى خم به گنج فرورفته پاى من
همصحبت خسيس کند نفس را خسيس
پهلو تهى ز کاه کند کهرباى من
از بس گداخته است مرا داغ تشنگى
موج سراب سلسله گردد به پاى من
هر بى جگر به من نتواند طرف شدن
برخاستن بود ز سر جان لواى من
آسوده تر ز ديده قربانيان شده است
از ترک آرزو دل بى مدعاى من
چون آتش است در شب تاريک رهنما
گم گشتگان باديه را نقش پاى من
خاک مرا به اشک ندامت سرشته اند
با چشم سازگار بود توتياى من
صائب به غير سيه پرجوش عشق نيست
امروز ساغرى که شود غم زداى من



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید