شماره ٧٩٣: مرا از غفلت خود بر سر اين بيداد مى آيد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
مرا از غفلت خود بر سر اين بيداد مى آيد
نباشد صيد اگر غافل چه از صياد مى آيد؟
به کوشش نيست دولت، پا به دامان توکل کش
که سرو از خاک بيرون با دل آزاد مى آيد
دل بى صبر خواهد توتيا کرد استخوانش را
به اين تمکين که شيرين بر سر فرهاد مى آيد
چرا بر يکدگر دارند غيرت کشتگان تو؟
رقم يکدست اگر از خامه فولاد مى آيد
دل سخت تو سنگ سرمه مى گردد فغانها را
وگرنه کوه از يک ناله در فرياد مى آيد
اگرچه شاه را روى زمين زير نگين باشد
به درگاه فقيران بهر استمداد مى آيد
مرا از سخت رويى داد گردون توبه خواهش
ز روى سخت کار سيلى استاد مى آيد
ندارد صرفه اى خون ريختن ما بيگناهان را
که خون زخم ما از ديده جلاد مى آيد
چنان شد عام در ايام ما ذوق گرفتارى
که صيد وحشى از دنباله صياد مى آيد
سرآمد نوبت خسرو، نواى بار بد طى شد
هنوز از بيستون آوازه فرهاد مى آيد
کدامين عقده دل باز کرد از زلف مشکينش؟
که ديگر بوى خون از شانه شمشاد مى آيد
از ان معمور مى باشد خرابات مغان صائب
که آنجا هر که غمگين مى رود دلشاد مى آيد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید