شماره ٧٩٠: زقيد جسم جانهاى عزيز آسان برون آيد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
زقيد جسم جانهاى عزيز آسان برون آيد
به خوابى يوسف بى جرم از زندان برون آيد
نگيرد رنگ دنيا هر که دارد جوهر مردى
که تيغ تيز از درياى خون عريان برون آيد
خط شبرنگ مى آيد برون از لعل سيرابش
به آيينى که خضر از چشمه حيوان برون آيد
سيه گرديد از عشق لباسى روزگار من
خوشا روزى که اين شمع از ته دامان برون آيد
بکش تا مى توانى خشم عالمسوز را در دل
کز اين آتش به هموارى گل و ريحان برون آيد
لب گورست از بى برگى قسمت لب نانش
دهانى را که در صد سالگى دندان برون آيد
ترا کز خاک برگ خرمى رويد غنيمت دان
که برگ عيش ما از غنچه پيکان برون آيد
نمى گردد به تلخ و شور رنگ جوهر ذاتى
که از دريا نگارين پنجه مرجان برون آيد
اگر اين است انصاف و مروت کاروانى را
چه افتاده است يوسف از چه کنعان برون آيد؟
چنان دستى است در مهمان نوازيها مرا صائب
که چون سوفار، پيکان از دلم خندان برون آيد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید