شماره ٧٨٤: به همت کشتى تن را شکستم تا چه پيش آيد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
به همت کشتى تن را شکستم تا چه پيش آيد
درين درياى بى پايان نشستم تا چه پيش آيد
يکى صد شد زتسبيح ريايى عقده کارم
کمر در خدمت زنار بستم تا چه پيش آيد
زبيتابى گره نگشود از کار سپند من
مربع در دل آتش نشستم تا چه پيش آيد
غبار خاطرم چون آسيا افزود از گردش
به دامن پاى خواب آلود بستم تا چه پيش آيد
گرفتار محبت گرچه آزادى نمى بيند
زبندى خانه افلاک جستم تا چه پيش آيد
نشد نقش مرادى جلوه گر زآيينه گردون
پس آيينه زانو نشستم تا چه پيش آيد
چوبى سنگين دلى نتوان ثمر زين بوستان بردن
فلاخن وار بر دل سنگ بستم تا چه پيش آيد
لب گفتار بستم چون صدف از حرف نيک و بد
به فال گوش در دريا نشستم تا چه پيش آيد
به تنگ هوشيارى ساختن از من نمى آيد
گهى ديوانه، گاهى نيم مستم تا چه پيش آيد
(فريب کعبه جويان پرده چشم خدابين شد
دل بت را زنادانى شکستم تا چه پيش آيد)
نرفت از پيش کارى چون به دست و پا زدن صائب
دو دست سعى را بر پشت بستم تا چه پيش آيد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید