شماره ٧٦٩: سخن پوشيده در لعل لب جانان نمى ماند

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
سخن پوشيده در لعل لب جانان نمى ماند
اگرچه در عدم باشد سخن پنهان نمى ماند
نپوشد خط مشکين آب و رنگ لعل جانان را
نهان در تيرگى اين چشمه حيوان نمى ماند
به خوابى مى شود آزاد روح از قيد آب و گل
تمام عمر ماه مصر در زندان نمى ماند
شود هر اخترى زير فلک در وقت خود طالع
رسد چون نوبت نان طفل بى دندان نمى ماند
بشو دست از دل آسوده در دوران زلف او
که گر اين است چوگان، گوى در ميدان نمى ماند
سخن بر گرد عالم مى دود گر رتبه اى دارد
متاع يوسفى در گوشه دکان نمى ماند
همانا دانه اميد ما را سوخت نوميدى
وگرنه تخم در زير زمين پنهان نمى ماند
کدامين شوخ چشم امروز جا دارد درين گلشن؟
که در کاويدن دل خارش از مژگان نمى ماند
به دلتنگى قناعت کن ثبات عمر اگر خواهى
که چون شد غنچه گل، در بوستان چندان نمى ماند
عبث در پنبه داغ خويش پنهان مى کنم صائب
چراغ شوخ هرگز در ته دامان نمى ماند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید