شماره ٧٥١: زمين را وحشى رم کرده يک کف خاک مى داند

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
زمين را وحشى رم کرده يک کف خاک مى داند
فضاى آسمان را حلقه فتراک مى داند
جهان را مى کند از روزن خود سير هر چشمى
که غمگين، عالمى را همچو خود غمناک مى داند
نگرداند زعکس لاله و گل آب رنگ خود
زخون بيگناهان تيغ، خود را پاک مى داند
جهانسوزى کز او پروانه ما رحم مى جويد
پر و بال ملايک را خس و خاشاک مى داند
نسازد برق بى زنهار خشک و تر جدا از هم
هوس را کى زعشق آن غمزه بيباک مى داند؟
زدورى مى شود کيفيت همصحبتان ظاهر
خمارآلود قدر نشأه ترياک مى باشد
ز اسرار حقيقت زاهد کودن چه دريابد؟
زبان شعله ادراک را ادراک مى داند
زمکر زاهد شياد مرغى مى جهد سالم
که تار سبحه اش را دام زير خاک مى داند
کسى کز عشرت روپوش عالم آگهى دارد
رخ خندان گل را سينه صد چاک مى داند
مرا از عزت شبنم درين گلزار روشن شد
که حسن پاکدامن قدر چشم پاک مى داند
نمى داند گناهى نيست بالاتر زخودبينى
غلط بينى که خود را از گناهان پاک مى داند
رگ خامى کمند جذبه خورشيد مى گردد
دل افسرده قدر روى آتشناک مى داند
زمين خشک ابر تازه رو را از هوا گيرد
غبارآلود قدر ديده نمناک مى داند
ز زور مى ندارد عشق پروا از زبردستى
وگرنه عقل خود را زيردست تاک مى داند
زچشم زخم مردم هر که مى غلطد به خون صائب
گريبان قبا را حلقه فتراک مى داند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید