شماره ٧٥٠: زخود بيگانگى را آشنايى عشق مى داند

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
زخود بيگانگى را آشنايى عشق مى داند
به خود مشغول بودن را جدايى عشق مى ماند
همان با زلف ليلى روح مجنون مى کند بازى
ز زنجير محبت کى رهايى عشق مى داند؟
مگو چون بلبل و قمرى سخن از سرو و گل اينجا
که اين افسانه ها را ژاژ خايى عشق مى داند
به بزم عشق مهر بى نيازى بر مدار از لب
که همت خواستن را هم گدايى عشق مى داند
دل خوش مشرب و پيشانى وا کرده اى دارد
که سنگ کودکان را موميايى عشق مى داند
چو ديدى دست و تيغ عشق را از دور بسمل شو
که بال و پر زدن را بد ادايى عشق مى داند
زسختى رو نمى تابد، زکوه غم نمى نالد
نژاد از سنگ دارد موميايي، عشق مى داند
نمى دانم چه سازم تا فناى مطلقم داند
که در خود گم شدن را خودنمايى عشق مى داند
چو عشق آمد به دل صائب مکن انديشه سامان
کجا چون عقل ناقص کدخدايى عشق مى داند؟



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید