شماره ٧٤٦: چنين ساقى اگر دور شراب ناب گرداند

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
چنين ساقى اگر دور شراب ناب گرداند
بساط خاک را در يک نفس گرداب گرداند
از ان هر لحظه باشد جانبى روى نياز من
که در هر جنبشى ابروى او محراب گرداند
به اندک روزگارى رشته عمرش گره گردد
اسيرى را که آن تاب کمر بيتاب گرداند
مکن اى سنگدل از قتلم اظهار پشيمانى
چه لازم رخت خون آلود خود قصاب گرداند؟
مگر فکر شبيخون دارد آن غارتگر دلها؟
که چون پيکان دلم در سينه جاى خواب گرداند
شود چون روبرو با عکس در آيينه، حيرانم؟
گل رويى که رنگ از پرتو مهتاب گرداند
به چشم اشکبار من چه خواهد کرد حيرانم
که آتش را به چشم آن روى تابان آب گرداند
حريم وصل را باشد زحيرانى نظر بندى
که ماهى را به دريا تشنگى قلاب گرداند
ندارد ناخوشى وضع جهان در چشم بيدردان
که غفلت بستر پرخار را سنجاب گرداند
نبيند در جهان آسودگى از ظلم خود ظالم
که پيکان در بدن پيوسته جاى خواب گرداند
دل خوش مشرب آسوده است از گرد کدورتها
که ممکن نيست دريا روى از سيلاب گرداند
زروى گرم شيرين پرتوى گر کوهکن يابد
زبرق تيشه کوه بيستون را آب گرداند
زناکامى توان بر کامها فيروز شد صائب
که چون تبخال دل را تشنگى سيراب گرداند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید