شماره ٧٣٨: در و ديوار در وجد از نسيم نوبهار آمد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
در و ديوار در وجد از نسيم نوبهار آمد
زمين مرده دل را خون به جوش از لاله زار آمد
زمين يک دسته گل شد، هوا يک شاخ سنبل شد
ميان بربند عشرت را که هنگام کنار آمد
رگ سنگ از طراوت چون رگ ابر بهاران شد
عجب آبى جهان خشک را بر روى کار آمد
چه حد دارد درين موسم کدورت سر برون آرد؟
که تيغ برگ بيرون از نيام شاخسار آمد
چنان کاين حرفهاى مختلف شد از الف پيدا
برون از پرده هر خار چندين گلعذار آمد
اگرچه کشتى دل بود در گل تا کمر پنهان
به رقص از جنبش باد مراد نوبهار آمد
محيط فيض در عنبر زداغ لاله پنهان شد
شکوفه چون کف درياى رحمت بر کنار آمد
درين موسم منه بر طاق نسيان شيشه مى را
که جام لاله لبريز از شراب بى خمار آمد
به هر چشمى نشايد ديد حسن نوبهاران را
زشبنم چشم حيرت وام کن کان گلعذار آمد
مگر خواب بهاران چشم بندى کرد رضوان را؟
که چندين حور بيرون از بهشت کردگار آمد
برون آييد اى کنعانيان از کلبه احزان
که بوى يوسف گم گشته از باد بهار آمد
که باور مى کند کان نقشبند بى نشان صائب
زروى مرحمت در پرده نقش و نگار آمد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید