شماره ٧٢٨: حصارى آدمى را به زهموارى نمى باشد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
حصارى آدمى را به زهموارى نمى باشد
دعاى جوشنى چون ترک خونخوارى نمى باشد
مرا از خانه زنبور آتش ديده، روشن شد
که حسن عاقبت با مردم آزارى نمى باشد
سبکبارى به مقصد مى رساند زود رهرو را
سفر را سنگ راهى چون گرانبارى نمى باشد
جرس بيجا گلوى خود ز افغان پاره مى سازد
ره خوابيده را اميد بيدارى نمى باشد
نشد هر کس عزيز از خوارى دوران نينديشد
يتيمان را خطر از خط بيزارى نمى باشد
زشعر تر بزن بر روى خواب آلودگان آبى
که در روى زمين خيرى چنين جارى نمى باشد
زخاکستر دل آيينه تاريک روشن شد
که مى گويد سفيدى در سيه کارى نمى باشد؟
ندارم گر چه غمخوارى درين وحشت سرا شادم
که در هر جا طبيبى نيست بيمارى نمى باشد
زبيدردى تو خرج آشنايان مى شوى صائب
وگرنه همدمى چون ناله و زارى نمى باشد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید