شماره ٦٧١: چنين گر آتشين از باده آن رخسار خواهد شد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
چنين گر آتشين از باده آن رخسار خواهد شد
زجوش مغز، سربسيار بى دستار خواهد شد
به بيماران چنين وا مى رسد گر چشم بيمارش
زمين از دردمندان بستر بيمار خواهد شد
مبر ديوانه ما را به شهر از دامن صحرا
که هر کس را بود دست و دلى از کار خواهد شد
من آن روزى که تخم خال او شد سبز مى گفتم
که گر اين است مرکز، چرخ بى پرگار خواهد شد
به تنهايى حيات تلخ را شيرين مگر سازد
وگرنه خضر زود از زندگى بيزار خواهد شد
زغفلت هر که را اشک ندامت برنينگيزد
به آب تيغ ازين خواب گران بيدار خواهد شد
اگر پاک از سخن سازى دهان بادپيما را
زمهر خامشى گنجينه اسرار خواهد شد
سرآزاده اى چون سرو هر کس در چمن دارد
در ايام خزان پيرايه گلزار خواهد شد
زمين يک ديده بيدار شد از شورش محشر
ندانم کى دو چشم بخت من بيدار خواهد شد
زشوق جستجو گر آتشى در زير پا دارى
سراسر خار اين وادى گل بى خار خواهد شد
گرانجانى که دست از کار بردارد نمى داند
که چون تابوت بر دوش خلايق بار خواهد شد
سرآمد چون جوانى مدت پيرى به غفلت هم
ازين مستى ندانم خواجه کى هشيار خواهد شد
چنين گر جوش حسن گل چمن را تنگ مى سازد
تماشايى برون از رخنه ديوار خواهد شد
نباشد حاصلى گفتار بى کردار را صائب
ترا چون خامه تا کى عمر در گفتار خواهد شد؟



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید