شماره ٦٦٦: اگر ناقص به روشن گوهرى واصل تواند شد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
اگر ناقص به روشن گوهرى واصل تواند شد
چو ماه نو به اندک فرصتى کامل تواند شد
کجا واصل به اين بى دست و پايى دل تواند شد؟
چه قطع ره به بال افشانى بسمل تواند شد؟
ندارد گرچه راه کعبه مقصود پايانى
کند هر کس سفر در خويشتن منزل تواند شد
اگر از منقار بلبل بر ندارد مهر خاموشى
درين بستانسرا با غنچه ها يکدل تواند شد
اميد سرخ رويى روز محشر صورتى دارد
کف خون تو گر گلگونه قاتل تواند شد
به فکر کاروان و توشه و مرکب چرا افتد؟
به گردون هر که چون عيسى به يک منزل تواند شد
تو کز سنگين رکابى لنگري، سامان کشتى کن
که بر خار و خس ما هر کفى ساحل تواند شد
نمى گردد زوحشت آشنا مژگان به مژگانم
خوشا صيدى که از صياد خود غافل تواند شد
زوصل شمع گل آن عاشق گستاخ مى چيند
که چون پروانه بى تکليف در محفل تواند شد
ميسر نيست از رندان خوش مشرب شود زاهد
زمين شور کى از تربيت قابل تواند شد؟
کسى را از کريمان نيک محضر مى توان گفتن
که در دستش درم مهر لب سايل تواند شد
زدامى مرغ زيرک چون جهد ديگر نمى افتد
محال است اين که مجنون هر که شد عاقل تواند شد
خط شبرنگ در افسون نفس بيهوده مى سوزد
محال است اين که سحر چشم او باطل تواند شد
بناى عشق محکم گردد از معشوق پا بر جا
کجا قمرى خلاص از سرو پا در گل تواند شد؟
نظرپرداز شو گر نقد مى خواهى قيامت را
که چشم دوربين آيينه منزل تواند شد
دل سرگشته از حق نيست غافل، هر کجا گردد
زمرکز گردش پرگار کى غافل تواند شد؟
اگر آتش به خار و خس گذارد سرکشى از سر
به چوب گل دل ديوانه هم عاقل تواند شد
سليمان را به از خاتم بود دلجويى موران
که هر کس دل به دست آورد صاحبدل تواند شد
بر آن آزاده باشد چون صنوبر ختم رعنايى
که با دست تهى شيرازه صددل تواند شد
به آزادى سزاوارست اگر تقصير مى ورزد
کسى کز حسن خدمت بنده مقبل تواند شد
گرانقدران نياميزند صائب با سبک مغزان
به برگ کاه کى آهن ربا مايل تواند شد؟



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید