شماره ٦٥٦: مسلسل حرف از ان مژگان خوش تقرير مى ريزد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
مسلسل حرف از ان مژگان خوش تقرير مى ريزد
سخن زين خامه فولاد چون زنجير مى ريزد
مخور بر دل مرا تا برخورى زان چهره نوخط
که از لرزيدن من جوهر از شمشير مى ريزد
چه گلها مى توان چيد از دل بيطاقت عاشق
در آن محفل که رنگ از چهره تصوير مى ريزد
سلامت خواهى از چشم بدان، سر در گريبان کش
که از گردن فرازى بر هدفها تير مى ريزد
نه از نازست اگر کم حرف افتاده است لبهايش
قلم چون تنگ شق افتد رقم زو دير مى ريزد
تو سنگين دل به جوى شير قانع نيستي، ورنه
به قدر حاجت از پستان قسمت شير مى ريزد
زحيرانى به دندان مى گزى انگشت گستاخى
اگر دانى چها از خامه تقدير مى ريزد
مرا بگذار با ويرانى اى معمار سنگين دل
که رنگ از روى من ز انديشه تعمير مى ريزد
من عاجز کنم چون از علايق جمع دامن را؟
که رنگ آتش از اين خار دامنگير مى ريزد
مکش تيغ زبان صائب به هر بيهوده گفتارى
که از عاجزکشيها اين دم شمشير مى ريزد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید