شماره ٦٣٢: به مستى آه خون آلود از دل بيشتر خيزد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
به مستى آه خون آلود از دل بيشتر خيزد
که خونبارست هر ابرى که از دامان تر خيزد
به آهى مى تواند خواست عذر نارساييها
زمستى هر که نتواند زجاى خود سحر خيزد
به زهر چشم گردون ستمگر مى دهد آبش
اگر خارى پى آزار من از جاى برخيزد
نه از صيقل گشادى شد نه از روشنگر امدادى
مگر در آب گشتن زنگ ازين آيينه برخيزد
چنان ترسيده است از آشنايان جهان چشمم
که بيرون مى روم از خويش چون آواز در خيزد
مکن با بيخودى انديشه از هنگامه محشر
که هر کس بيخبر از پا درآيد بيخبر خيزد
زفيض سر به مهر آسمانى زله ها بندد
سبکروحى که پيش از صبحدم از خواب برخيزد
زکف سررشته زنار را دادم، ازين غافل
که چون تسبيح، تشويش من از صد رهگذر خيزد
نه برقى در کمين، نه تندبادى در نظر دارد
به اميد چه يارب کشت ما از خاک برخيزد
بپوشان چشم اگر آيينه دل باصفا خواهى
که مى چسبد به دل، گردى که از راه نظر خيزد
شود گر جذبه توفيق صائب دستگير من
چنان برخيزم از دنيا که آهى از جگر خيزد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید