شماره ٦٣١: ز اشک ديده بيدرد زنگ از دل کجا خيزد؟

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
ز اشک ديده بيدرد زنگ از دل کجا خيزد؟
اثر در دل ندارد گريه اى کز توتيا خيزد
ازان بر آسمان سايد سرش از سرفرازيها
که پيش پاى هر خار و خسى آتش زجاخيزد
مسلم کى گذارد ناله مظلوم ظالم را؟
که پيش از دانه فرياد از نهاد آسيا خيزد
گزيرى نيست از غفلت دل ارباب دولت را
که اين ابر سيه از سايه بال هما خيزد
مرا جان تازه شد زان خط پشت لب، چنين باشد
رگ ابرى که از آب روان بخش بقا خيزد
حواس جمع من چون دود از روزن رود بيرون
چو از بيرون در آواز پاى آشنا خيزد
من بى دست و پاآيم چسان بيرون از ان محفل
که نتواند سپند از حيرت رويش زجا خيزد
پر و بال سمندر را زآتش نيست پروايى
به مى زان روى آتشناک کى رنگ حيا خيزد؟
لباس فقر بر تن پروران صائب نمى چسبد
که از پهلوى فربه زود نقش بوريا خيزد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید