شماره ٦٣٠: ز ماتمخانه ما نغمه عشرت کجا خيزد؟

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
ز ماتمخانه ما نغمه عشرت کجا خيزد؟
سپند از آتش ما تنگدستان بينوا خيزد
نصيحت برنينگيزد زمين گيران غفلت را
ره خوابيده هيهات است از بانگ درا خيزد
عبوس زاهد خشک از مى گلگون نگردد کم
مگر در سوختن چين از جبين بوريا خيزد
پشيمانى ندارد در طلب از پاى افتادن
درين وادى کسى کز پا درآيد بى عصا خيزد
به خاموشى مباش از انتقام عاجزان ايمن
که سيل از کوهسار خاکساران بى صدا خيزد
به وصل از دامن عاشق ندارد دست دلگيرى
که ممکن نيست زنگ آهن از آهن ربا خيزد
درون پرده دل با خيالش خلوتى دارم
که صحبت مى خورد بر هم سپندى گر زجا خيزد
دو عالم را به يک پيمانه مى بخشند مخموران
اگر قارون نشيند با مى آشامان گدا خيزد
مگو تأثير در افغان سنگين دل نمى باشد
که دل را آب سازد ناله اى کز آسيا خيزد
سعادت نيست چون ذاتي، شقاوت مى شود آخر
نخواهم دولتى کز سايه بال هما خيزد
اگر قسمت نگيرد دست ما گم کرده راهان را
چه از پاى طلب آيد، چه از دست دعا خيزد؟
ز تن پرور کند پهلو تهى آثار درويشى
که از پهلوى فربه زود نقش بوريا خيزد
زعشق پاکدامن مدعا اين است عاشق را
که از بزم تو يک ره با دل بى مدعا خيزد
جدايى مشکل است از دشمن جانسوز اگر باشد
کز آتش دور چون گردد سپند، از وى صدا خيزد
ازان صائب نظر از خاک پايش برنمى دارم
که سازد چشم روشن گريه اى کز توتيا خيزد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید