شماره ٦١٤: به داغى عشق کار مردم ديوانه مى سازد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
به داغى عشق کار مردم ديوانه مى سازد
خوش آن ساقى که کار بحر از پيمانه مى سازد
زبان برق عالمسوز کوتاه است از ان خرمن
که از بهر دهان مور قفل از دانه مى سازد
زهمکارى بلايى نيست بدتر اهل غيرت را
جنون بر هر که زور آرد مرا ديوانه مى سازد
چنين گر رخنه درجان مى کند زلف سبکدستش
به اندک فرصتى از استخوانم شانه مى سازد
درين بستانسرا هر لاله و گل را که مى بينم
به انداز لب ميگون او پيمانه مى سازد
نشاط عيد نتواند گشودن عقده دل را
کليد ماه نو را قفل ما دندانه مى سازد
درين طوفان که موج از دير جنبيدن خطر دارد
حباب ساده دل بر روى دريا خانه مى سازد
مى گلرنگ بيجا آبروى خويش مى ريزد
گل روى تو کى با شبنم بيگانه مى سازد؟
سر ديوانگى دارى درين محفل اگر صائب
به يک سيلى فلک ديوانه را فرزانه مى سازد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید