شماره ٦٠٧: نمک داغ مرا چون مرهم کافور مى سازد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
نمک داغ مرا چون مرهم کافور مى سازد
که از بادام تلخى دور، چشم شور مى سازد
خط از مشق پريشان چهره را بى نور مى سازد
که جوهر صيقل آيينه را مستور مى سازد
سر بى مغز مجنون را به سامان شور مى سازد
کدوى پوچ را پر شهد اين زنبور مى سازد
نمى آيد زهر لرزنده جانى حرف حق گفتن
کمان دار را زه جرأت منصور مى سازد
مگر گل زخمى از شمشير آن کان ملاحت شد؟
که شور بلبلان زخم مرا ناسور مى سازد
مخور از دور باش اى محفل آرا بر دماغ ما
که ما را از حريمش دل تپيدن دور مى سازد
سخن در پايه پستى نمى ماند سخنور را
سليمان دست خود را پايتخت مور مى سازد
به جوش خون درين فصل بهار اميدها دارم
که مى پرزور چون شد خشت از خم دور مى سازد
يکى صد مى شود از گرد لشکر نخوت شاهان
غبار خط مشکين حسن را مغرور مى سازد
نمى گردد ملايم چون زآهم آن کمان ابرو؟
کمان سخت را آتش اگر کم زور مى سازد
چراغ عقل را خاموش سازد نفس ظلمانى
گداى دوربين فرزند خود را کور مى سازد
مپيچ از غنچه خسبى سر که اين اکسير خرسندى
سر زانوى وحدت را کنار حور مى سازد
ز زاد آخرت غافل مشو تا فرصتى دارى
که برگ عيش زير خاک پنهان مور مى سازد
قناعت کن به شهد خامشى آرام اگر خواهى
که حرف پوچ سر را خانه زنبور مى سازد
به شيرينى بدل شد تلخى بادام از شورى
نمک را چرب نرمى مرهم کافور مى سازد
زخاموشى شود کيفيت گفتار روزافزون
خم سربسته صائب باده را پرزور مى سازد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید