شماره ٥٥٤: تمناى فروغ آن ماه سيما برنمى دارد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
تمناى فروغ آن ماه سيما برنمى دارد
کرم بى خواست چون افتد تقاضا بر نمى دارد
چوکار افتاد شيرين بى سخن انجام مى يابد
که فرهاد اهتمام کارفرما برنمى دارد
درين وادى مرا بر رهنوردى رشک مى آيد
که تا خارى نيارد در نظر پا بر نمى دارد
کسى کان قامت بى سايه را ديده است در جولان
زسرو بوستان ناز دو بالا بر نمى دارد
به دشمن هر که يکرنگ است دل را تيره مى سازد
مثال طوطيان آيينه ما برنمى دارد
مگر در پرده دل با خيال او نظر بازم
وگرنه آن رخ نازک تماشا برنمى دارد
گوارا مى شود از جبهه واکرده سختيها
که بار کوه جز دامان صحرا برنمى دارد
زسنگ کودکان شد موميايى استخوان ما
همان صائب جنون دست از سر ما برنمى دارد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید