شماره ٥٤٣: دل بى طالع ما دلرباى غافلى دارد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
دل بى طالع ما دلرباى غافلى دارد
وگرنه بلبل از هر غنچه اى روى دلى دارد
منم کز خاکساريها ندارم بهره اي، ورنه
به حاصل مى رسد هر کس زمين قابلى دارد
مروت نيست گوش نازک گل را خراشيدن
وگرنه بلبل خاموش ما درددلى دارد
نمى آيد زشوق سنگ طفلان بر زمين پايم
نماند بر زمين هر کس جنون کاملى دارد
مرا سرگشتگى نگذاشت بر زانو گذارم سر
خوشا منصور کز دارفنا سرمنزلى دارد
زشرم تنگدستى از گريبان بر نيارد سر
وگرنه قطره ما همت دريادلى دارد
زبرگ عيش خالى نيست سرو از بى برى هرگز
بود بى حاصلى گر زندگانى حاصلى دارد
به چشم کم مبين تا مى توانى هيچ خردى را
که از هر ذره آن خورشيد تابان محملى دارد
کريمان را بلندآوازه سازد جود محتاجان
خوشا دريا که چون ابر بهاران سايلى دارد
نينديشد زديوان قيامت هر که مجنون شد
حسابش پاک باشد هر که فرد باطلى دارد
شراب کهنه دارد نوجوان دايم مرا صائب
نگردد پير هرگز هر که پير جاهلى دارد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید