شماره ٥٢٥: من و حسنى که نيل چشم زخم از آسمان دارد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
من و حسنى که نيل چشم زخم از آسمان دارد
کند در لامکان جولان و در هر دل مکان دارد
چسان مجنون نظر بردارد از چشم غزالانش؟
که گرگش حسن يوسف کاروان در کاروان دارد
درين محفل زبخت سبز، گل روشندلى چيند
که چون شمع از گداز جسم خود آب روان دارد
نباشد گر وطن، غربت گوارا مى شود بر دل
قفس را تنگ بر من خارخار آشيان دارد
نپردازد به ليلى حيرت مجنون درين وادى
که پرواى سر و سامان، که فکر خانمان دارد؟
به لنگر مى توان گل چيد ازين درياى پرشورش
وگرنه کشتى ما بال و پر از بادبان دارد
زبيدردى مدان گر عاشق صادق بود خندان
که صبح از پرتو خورشيد تب در استخوان دارد
زحرف راست مى سوزند دايم راستان صائب
که صبح صادق از خورشيد آتش در دهان دارد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید