شماره ٥١٢: دل عاشق کى از زلف معنبر دست بردارد؟

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
دل عاشق کى از زلف معنبر دست بردارد؟
کجا مظلوم از دامان محشر دست بردارد؟
مجو در منتهاى عاشقى صبر و شکيب از من
که کشتى در دل دريا زلنگر دست بردارد
دليل حسن تدبيرست بى تدبيرى عاشق
به بحر بيکران از خود شناور دست بردارد
چه حاجت با صراط المستقيم عقل عاشق را؟
قلم چون راست رو افتد زمسطر دست بردارد
نباشد لامکان پرواز را با آسمان کارى
که هر کس گشت درياکش زساغر دست بردارد
زعاشق در حريم وصل خوددارى نمى آيد
به فريادى سپند از قرب مجمر دست بردارد
خداجو غافل از در يوزه دلها نمى گردد
محال است از صدف غواص گوهردست بردارد
به آب زندگانى شويد از دل گرد ظلمت را
گر از آيينه چون مردان سکندر دست بردارد
مکن نسبت به مور بينوا حال سليمان را
زدنيا دست بى خاتم سبکتردست بردارد
سرانگشت پشيمانى گزيدن لذتى دارد
که طفل شير از پستان مادر دست بردارد
حريص از هستى ناقص ندارد راحتى هرگز
مگس تا هست هيهات است از سر دست بردارد
نشست از صفحه دل گريه نقش آرزوها را
کى از خامى به جوش بحر عنبر دست بردارد؟
زحبس خواجه زر در زندگانى بر نمى آيد
مگر در محو گشتن سکه از زر دست بردارد
به روى دست نتوان داشت اخگر را، عجب نبود
اگر از نامه ام بال کبوتر دست بردارد
مکن از تلخکامى شکوه با شيرين کلاميها
که چون نى با نوا گردد زشکر دست بردارد
فتد از گرد هر جا گردبادى هست در هامون
زمشت خاک ما روزى که صرصر دست بردارد
نگردد جمع در آيينه جوهر با صفا صائب
صفا هر دل که مى خواهد زجوهر دست بردارد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید