شماره ٥٠٧: مجو آسايش از دل تا مرادى در نظر دارد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
مجو آسايش از دل تا مرادى در نظر دارد
که نخل ايمن نباشد از تزلزل تا ثمر دارد
ز ابراهيم ادهم پرس قدر ملک درويشى
که طوفان ديده از آسايش ساحل خبر دارد
نگردد سد راه عاشقان دنيا و اسبابش
که پيش صف رساند خويش را هر کس جگر دارد
ندارد ديده کوتاه بينان ناخن کاوش
وگرنه در گره هر قطره درياى گهر دارد
مهياى فنا را از علايق نيست پروايى
نينديشد زخار آن کس که دامن بر کمر دارد
نديدم روز خوش تا رفت دامان دل از دستم
که در غربت بود هر کس عزيزى در سفر دارد
نگيرد هشت جنت جاى جانان را، که خون گريد
اگر يعقوب غير از ماه کنعان ده پسر دارد
زفکر عاقبت يک دم دلش فارغ نمى گردد
کجا در خاطر صائب غم دنيا گذر دارد؟



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید