شماره ٤٩٣: چه خوش باشد خط از رخسار جانان سر برون آرد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
چه خوش باشد خط از رخسار جانان سر برون آرد
از اين آتش به جاى دود ريحان سر برون آرد
ندارد حاصلى سوز محبت را نهان کردن
که عود زير دامن از گريبان سر برون آرد
مشو زان لعل سيراب از جواب خشک رو گردان
که اين موج سراب از آب حيوان سر برون آرد
به پاى هر که از کوتاه بينى بشکنم خارى
زپيش ديده من همچو مژگان سر برون آرد
به خواريهاى دوران صبر کن گر از عزيزانى
که از زندان به خوابى ماه کنعان سر برون آرد
ندارد گفتگوى مردم ديوانه توجيهى
چسان تعبير از اين خواب پريشان سر برون آرد؟
زجمعيت نباشد بهره اى کوتاه دستان را
که از درياى گوهر خشک مرجان سر برون آرد
بود چون صبح هر کس در طريق عاشقى صادق
زچاک سينه اش خورشيد تابان سر برون آرد
در آن محفل که باشد در کمين صد آستين افشان
چگونه شمع ما از زير دامان سر برون آرد؟
همان از شرم باشد حلقه بيرون در صائب
به قمر سرو اگر از يک گريبان سر برون آرد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید