شماره ٤٨٤: دل سرگشته ما چرخ را بر کار مى بندد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
دل سرگشته ما چرخ را بر کار مى بندد
کمر در خدمت اين نقطه نه پرگار مى بندد
حجاب روى گل نظارگى را آب مى سازد
عبث اين بوستان پيرا در گلزار مى بندد
چه سازد مهر تابان با خمير طينت خامم؟
که اين افسرده نان خويش بر ديوار مى بندد
گل از باغ تماشا عشق آتشدست مى چيند
پريشان مى شود گل عقل تا دستار مى بندد
زپيش ديده گستاخ ما کى دست بردارد؟
گلستانى که در بر رخنه ديوار مى بندد
دل من وجه سرگردانى خود را نمى داند
که وقت سير، چشم نقطه را پرگار مى بندد
چه مى لرزى زبيم مرگ بر خود، باده پيش آور
که اين تب لرزه را يک ساغر سرشار مى بندد
پناه از چشم فتانش به زلفش مى برم صائب
که بر هر کس ستم زور آورد زنار مى بندد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید