شماره ٤٦٩: دل آسوده در زير فلک پيدا نمى گردد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
دل آسوده در زير فلک پيدا نمى گردد
زشورش قطره اى گوهر درين دريا نمى گردد
فلک را نقطه خاک از سکون در چرخ مى آرد
تو تا ساکن نگردى دل جهان پيما نمى گردد
به قدر آشنايان دل زخلوت مى کند وحشت
به خود هر کس که گرديد آشنا تنها نمى گردد
ز استقرار مرکز مى شود پرگار پا برجا
به گرد سر، زمين را آسمان بيجا نمى گردد
مرا روى سخن با خود بود از جمله عالم
که تا طوطى نبيند خويش را گويا نمى گردد
نگيرد دامن سيل سبکرو هر خس و خارى
دل آزاده مغلوب غم دنيا نمى گردد
ندارد حاصلى صائب به نيکان دوختن خود را
که سوزن ديده و راز صحبت عيسى نمى گردد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید