شماره ٤٦٥: زباليدن ترا هر دم لباسى تازه مى گردد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
زباليدن ترا هر دم لباسى تازه مى گردد
نگنجد در قبا حسنى که بى اندازه مى گردد
که را اى غنچه لب اين لعل ميگون است از خوبان؟
که صد برگ از تماشايش گل خميازه مى گردد
نباشد لاله اى حاجت جگرگاه بدخشان را
کجا رخسار او منت پذير از غازه مى گردد؟
زخط هر چند شد زير و زبر مجموعه حسنت
همان از طاق ابروى تو ايمان تازه مى گردد
به دعوى لب گشودن مى دهد ياد از تهى مغزى
که چون خم خالى از مى شد بلند آوازه مى گردد
عزيزى هر که را در مصر هستى از سفر آيد
مرا داغ دل گم گشته از نو تازه مى گردد
مرا گر خنده اى چون غنچه در سالى شود روزى
به لب تا از ته دل مى رسد خميازه مى گردد
زعاشق حسن صائب مى شود مشهور در خوبى
گلستانى زيک بلبل بلند آوازه مى گردد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید