شماره ٤٣٢: دل سنگ از شکست دانه من آب مى گردد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
دل سنگ از شکست دانه من آب مى گردد
زعاجز نالى من آسيا گرداب مى گردد
زبال افشانى پروانه مى ريزم زيکديگر
سرشک شمع در ويرانه ام سيلاب مى گردد
زلال جويبار تيغ او خاصيتى دارد
که هر کس مى گذارد سر در او سيراب مى گردد
سهى سروى که من چون سايه مى گردم به دنبالش
زمين چون آسمان از جلوه اش بيتاب مى گردد
به آن موى ميان از پيچ و تاب اميدها دارم
که مى گردد يکى چون رشته ها همتاب مى گردد
مپيچ از خاکسارى سر، که هر کس از سر رغبت
به اين ديوار پشت خود دهد محراب مى گردد
زنوميدى گل اميد آب و رنگ مى گيرد
که از لب تشنگى تبخاله ها سيراب مى گردد
به اين سامان نخواهد ماند دايم چرخ دولابى
شود ويران دکان هر که از دولاب مى گردد
منم آن ماهى حيران درين درياى بى پايان
که از خشکى نفس در کام من قلاب مى گردد
ندارد هيچ کس چون ابر آيين سخاوت را
که گوهر مى فشاند و زخجالت آب مى گردد
به بى برگى قناعت با دل بيدار کن صائب
که اسباب فراغت پرده هاى خواب مى گردد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید