شماره ٣٧٥: تا نکرد از گريه چشم خويش را خاور سفيد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
تا نکرد از گريه چشم خويش را خاور سفيد
از گريبانش نشد مهر بلند اختر سفيد
عقل معذورست اگر شد در فروغ عشق محو
پيش خورشيد درخشان چون شود اختر سفيد؟
عاشق صادق نمى انديشد از روز حساب
نامه صبح است در هنگامه محشر سفيد
از خط مشکين يکى صد شد صفاى عارضش
نامه آيينه مى گردد زخاکستر سفيد
تيشه از خون روى سخت کوهکن را سرخ کرد
تا نسازد راه قصر يار را ديگر سفيد
از بناگوش تو دارد صبح چندين آب و تاب
مى نمايد از صفاى شير اين شکر سفيد
خون خود را مشک کردن کار هر بيدرد نيست
نافه را گرديد ازين انديشه موى سر سفيد
دفتر ايام از افکار رنگين ساده بود
شد زنور راى صائب روى اين دفتر سفيد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید