شماره ٣٧٣: از گرانان هر که چون عنقا گرانجانى کشيد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
از گرانان هر که چون عنقا گرانجانى کشيد
بار کوه قاف بتواند به آسانى کشيد
پيش آن طاق دو ابرو بر زمين نه پشت دست
قبله خود کن کمانى را که نتوانى کشيد
خون عرق کردم زدست و پاى بيتابى زدن
تا چو قربانى سر و کارم به حيرانى کشيد
در غبار خط نهان گرديد آن لبهاى لعل
گنج رخت از بيم چشم بد به ويرانى کشيد
خاکسارى مى کند افتادگان را سرفراز
وقت آن کس خوش که اين صندل به پيشانى کشيد
روز محشر را کند شب، نامه ناشسته اش
هر که دست از دامن اشک پشيمانى کشيد
عشق صائب مى شود ظاهر به هر صورت که هست
اين مى پرزور را نتوان به پنهانى کشيد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید