شماره ٣٦٧: دل چه تلخيهاى رنگارنگ ازان دلبر کشيد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
دل چه تلخيهاى رنگارنگ ازان دلبر کشيد
قطره خونى چه درياهاى خون بر سر کشيد
در ميان عاشقان من بى نصيب افتاده ام
ورنه قمرى سرو را در زير بال و پر کشيد
زندگانى تلخ خواهد کرد بر صيد حرم
تيغ عالمگير او دامى که از جوهر کشيد
از کنار آب حيوان خشک لب باز آمدن
مرگ را در زندگى بر روى اسکندر کشيد
آن که مينا را زلب مهر خموشى بر گرفت
سرمه خاموشى از خط بر لب ساغر کشيد
گرچه مجمر از ستمکارى زد آتش در سپند
دود تلخش انتقام از ديده مجمر کشيد
من به زور عشق پيچيدم عنان مرگ را
ورنه چندين شمع را بر خاک اين صرصر کشيد
ساده بود از تار و پود راه، صحراى جنون
هرزه گرديهاى من اين صفحه را مسطر کشيد
پختگان را زندگى با خامکاران مشکل است
اخگر ما خويش را در زير خاکستر کشيد
دل چو رفت از دست، بيزارم زچشم اشکبار
چند بتوان تلخى از درياى بى گوهر کشيد؟
بر نمى دارد زبردستى مى پرزور عشق
سر به جاى پا نهد آن کس که اين ساغر کشيد
هر که صائب از قناعت کرد حفظ آبرو
در همين جا آب از سرچشمه کوثر کشيد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید