شماره ٣٥٤: پاى در دامان تسليم و رضا بايد کشيد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
پاى در دامان تسليم و رضا بايد کشيد
اطلس افلاک را در زير پا بايد کشيد
نيست جز تسليم ساحل عالم پرشور را
در محيط بيکران دست از شنا بايد کشيد
گر نمى آيى برون از خود به استقبال مرگ
گردنى چون شمع در راه صبا بايد کشيد
پا کشيدن بر تو در راه طلب گر مشکل است
رهروان عشق را خارى ز پا بايد کشيد
تلخى زهر فنا از زندگانى بيش نيست
با لب خندان به سر اين رطل را بايد کشيد
بهره چشم از بساط زود سير روزگار
نيست چندانى که ناز توتيا بايد کشيد
چون ميسر نيست سير بحر بى کشتى ترا
تلخى دريا ز روى ناخدا بايد کشيد
تا درين بيت الحزن چون پير کنعان ساکنى
بوى يوسف از گريبان صبا بايد کشيد
تا مگر چون دانه گندم بر آيى رو سفيد
روزگارى سختى نه آسيا بايد کشيد
حسن عالم را به رنگ خويش برمى آورد
از سر هر خار ناز گل جدا بايد کشيد
من که چون يوسف قرار بندگى دادم به خويش
از عزيزان منت احسان چرا بايد کشيد؟
زود پيوندد شب کوته به خورشيد بلند
خط چو سر زد دست ازان زلف دو تا بايد کشيد
هيچ مشکل نيست نگشايد به آه نيمشب
خويش را صائب به زير اين لوا بايد کشيد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید