شماره ٣٣٦: بى غرض چون شد سخن تأثير ديگر مى دهد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
بى غرض چون شد سخن تأثير ديگر مى دهد
آب روشن را صدف تشريف گوهر مى دهد
عزم چون افتاد صادق راهبر در کار نيست
اشتياق وصل شکر مور را پر مى دهد
در مقام قهر، احسان از بزرگان خوشنماست
بحر سيلى مى خورد از موج و عنبر مى دهد
نيست از درياى آتش غم اگر دل محکم است
موم را جرأت پر و بال سمندر مى دهد
در ترازوى گهربار سخاوت ميل نيست
ابر فيض خود به خار و گل برابر مى دهد
سنگ مى گردد به اندک روزگارى پيکرش
چون صدف هر کس که آب رو به گوهر مى دهد
داغ را در سينه من چون سپند آرام نيست
اين زمين گرم ياد از دشت محشر مى دهد
رتبه نوميدى از عمر ابد بالاترست
ورنه آب زندگى کام سکندر مى دهد
مى رساند دل به کوى يار مشت خاک ما
اين سپند شوخ بال و پر به مجمر مى دهد
هر که را شمشير غيرت در نيام زنگ نيست
نامه را رنگينى از خون کبوتر مى دهد
مى کند تأثير صحبت کار خود هر جا که هست
تيغ را سرپنجه فولاد جوهر مى دهد
هر گدا چشمى ندارد راه در درگاه دل
ورنه کام هر دو عالم را همين در مى دهد
آه ازين گردون کم فرصت که مى گيرد سحر
در سر شب هر که را چون شمع افسر مى دهد
ما به دست تنگ خرسنديم، ورنه روزگار
اين گره را در عوض صد عقد گوهر مى دهد
مى کند صائب گرانبارش ز داغ بى برى
دل به هرکس چرخ افزون چون صنوبر مى دهد
نيست رسم ما شکايت صائب از بيداد چرخ
سينه پرخون سخن را رنگ ديگر مى دهد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید