شماره ٣٣٤: کى به عاشق بوسه آن لعل لب ميگون دهد؟

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
کى به عاشق بوسه آن لعل لب ميگون دهد؟
نيست ممکن گوهر شاداب نم بيرون دهد
شکوه از دل کى تراود تا نگردد دل دو نيم؟
چون زبان خامه شق گردد سخن بيرون دهد
هر که آب از چشمه سار بى نيازى خورده است
آب گوهر در مذاقش تلخى افيون دهد
پيش چرخ بى مروت آبروى خود مريز
اين سبوى کهنه هيهات است نم بيرون دهد
بر نيارد سرمه دان درياکشان را از خمار
ديده آهو چه تسکين دل مجنون دهد؟
خلق مجنون را نسازد تنگ، جوش دام و دد
کوه را ديوانگى پيشانى هامون دهد
نيست بوى گل دماغ آشفتگان را سازگار
ما و دامان بيابانى که بوى خون دهد
عالم امکان، کف بحر پر آشوب فناست
پشت بر ديوار آسايش کس اينجا چون دهد؟
هر که دريابد نشاط باده تلخ فنا
بوسه بر لبهاى خنجر چون لب ميگون دهد
لقمه چرب از براى خاک سامان مى کند
هر که را گردون دون، جمعيت قارون دهد
گفتم از زرکار من چون زر شود، غافل که چرخ
چون گل رعنا مرا از کاسه زر خون دهد
حکمت اندوزى که شد گوهرشناس وقت صاف
بوسه ها بر پاى خم مانند افلاطون دهد
زان خوشم صائب به نان جو که بر خوان جهان
نعمت الوان ثمر غمهاى گوناگون دهد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید