شماره ٣٣٣: جذبه توفيق هرکس را دل بينا دهد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
جذبه توفيق هرکس را دل بينا دهد
هر دو عالم را طلاق اول به پشت پا دهد
ما گذشتيم از هما و سايه اقبال او
تا کدامين بى سعادت بر سر خود جا دهد
سدره و طوبى به چشمش نخل ماتم مى شود
هر که جان در پاى آن سرو سهى بالا دهد
ز آستين بى نيازى خاکمالش مى دهيم
دامن دولت اگر دوران به دست ما دهد
عالم روشن به چشمش سازد از منت سياه
جان به خفاش از دم جان بخش اگر عيسى دهد
از نگاه تلخ در پيمانه اش خون مى کنم
خضر آب زندگى را گر به استغنا مى دهد
ديده بينا به هر ناشسته رويى مى دهند
تا که را مشاطه قدرت دل بينا دهد
نيست ممکن از تواضع راست گردد پشت من
چون مه نو آسمان گر بوسه ام بر پا دهد
منت روى زمين دارد به ابر نوبهار
قطره چندى به صد ابرام اگر دريا دهد
نيست از عزلت اگر قصدش بلند آوازگى
چون به کوه قاف پشت خويش را عنقا دهد؟
صرف در تصوير شيرين جوهر خود کرده است
تيشه را فرهاد ازان رو بر سر خود جا دهد
بيخودى کيفيتى دارد که در ادراک آن
هر دو عالم را به جامى مست بى پروا دهد
چون شرر در سنگ، در شهرست سودا کو چه بند
آتش ما را بلندى دامن صحرا دهد
مگذر از افتادگى صائب که خورشيد بلند
شبنم افتاده را در ديده خود جا دهد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید