شماره ٣٣٠: زير تيغ از جبهه چين مردان مى بايد گشود

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
زير تيغ از جبهه چين مردان مى بايد گشود
بر رخ مهمان در کاشانه مى بايد گشود
عقده از کار پريشان خاطران روزگار
با تهيدستى به رنگ شانه مى بايد گشود
ابر نيسان آبرو را مى دهد گوهر عوض
پيش مينا دست چون پيمانه مى بايد گشود
سيل را خاشاک در زنجير نتواند کشيد
در بهاران بند از ديوانه مى بايد گشود
گرچه بر آتش زدن را مشورت در کار نيست
فالى از بال و پر پروانه مى بايد گشود
گفتگوى عشق با افسردگان بى حاصل است
پيش طفلان دفتر افسانه مى بايد گشود
سر به جيب خاک مى بايد کشيدن در خزان
در بهاران بال و پر چون دانه مى بايد گشود
پنجه کردن با زبردستان ندارد حاصلى
سيل چون آمد در کاشانه مى بايد گشود
چون صدف بايد اگر لب باز کردن ناگزير
در هواى ابر سر مستانه مى بايد گشود
کورى جمعى که بر لب تشنگان بستند آب
چون محرم شد در ميخانه مى بايد گشود
خوش بود با تازه رويان بى حجاب آميختن
در هواى ابر سرمستانه مى بايد گشود
ثقل دستار تعين برنتابد بزم مى
اين گرانجان را ز سر رندانه مى بايد گشود
بستگى کفرست در آيين واصل گشتگان
از کمر زنار در بتخانه مى بايد گشود
چشم بايد بست صائب اول از روى دو کون
بعد از آن بر چهره جانانه مى بايد گشود



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید