شماره ٢٣٥: اهل دل را خواب تلخ مرگ بيدارى بود

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
اهل دل را خواب تلخ مرگ بيدارى بود
شب زشکر خواب ما را خط بيزارى بود
سنگ راهى نيست چون تعجيل در راه طلب
ريگ دايم در سفر از نرم رفتارى بود
بى شعوران را نسازد بيخبر رطل گران
مست گرديدن زصهبا فرع هشيارى بود
ما عبث در عشق دندان بر جگر مى افشريم
بخيه بيکارست زخم تيغ چون کارى بود
در صدف گوهر زسنگينى گرديده است
کف به روى دست دريا از سبکبارى بود
مى توان پوشيد چشم از هر چه مى آيد به چشم
آنچه نتوان چشم ازان پوشيد بيدارى بود
سختى ايام را صائب گوارا کن به صبر
چاره اين راه ناهموار هموارى بود



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید