شماره ٢٢٧: آبروى کعبه گر از چشمه زمزم بود

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
آبروى کعبه گر از چشمه زمزم بود
کعبه دل را صفا از ديده پرنم بود
از خودآرا، دست بر دنيا فشاندن مشکل است
در ته سنگ است هر دستى که با خاتم بود
مى کند عالم به چشم سوزن عيسى سياه
تار و پود اين جهان گر رشته مريم بود
هر که نتواند زدوش خلق بارى برگرفت
از گرانجانى حياتش بار بر عالم بود
صبح، وصل مهر تابان از دم جان بخش يافت
مى شود روشن چراغش هر که صاحب دم بود
غنچه خسبان بيخبر از راز عالم نيستند
کاسه زانوى اهل فکر، جام جم بود
آن که اول شعر گفت آدم صفى الله بود
طبع موزون حجت فرزندى آدم بود
هر که صائب نفس سرکش را نسازد زيردست
در حقيقت کمتر از زال است اگر رستم بود



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید