شماره ٢١٣: آسمان تا بود، با ما بر سر بيداد بود

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
آسمان تا بود، با ما بر سر بيداد بود
روى ما دايم طرف با سيلى استاد بود
آستين چندان که افشانديم دست از ما نداشت
در دل ما ريشه غم جوهر فولاد بود
سرو چون شمشير زهرآلود مى آمد به چشم
بس که از سير گلستان بى تو دل ناشاد بود
زينهار از خرقه آرايان مشو غافل که من
هر خشن پوشى که ديدم خانه صياد بود
مى کنند اهل هنر نام بزرگان را بلند
بيستون آوازه اى گر داشت از فرهاد بود
ياد ايامى که ما را بر سر از آزادگى
سايه بال هما چون سايه جلاد بود
از قبول خلق دل سررشته را گم کرده بود
دست رد بر سينه ما سيلى استاد بود
اختر ما تا فروغ دولت بيدار داشت
بر چراغ بزم ما دست حمايت باد بود
از ندامت سوخت هر کس بر دل ما زخم زد
مرهم اين صيد از خاکستر صياد بود
ناله اى کرديم و آتش در نهاد خود زديم
چون سپند آرام ما موقوف يک فرياد بود
کم بلايى نيست صائب پرسش ارباب رسم
چشم زخم عيد ما دايم مبارکباد بود



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید