شماره ١٩٠: هر که خود را بشکند در ديده هايش جا کنند

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
هر که خود را بشکند در ديده هايش جا کنند
هر که گردد حلقه، بر رويش در دل وا کنند
پاک اگر شويند دست از چرک دنيا خاکيان
دست در يک کاسه با خورشيد چون عيسى کنند
آبروى خود به خاک تيره يکسان کرده اند
هر چه جز همت گدايى از در دلها کنند
از شکست گوهر خود شاد گشتن سهل نيست
زين جواهر سرمه تا چشم که را بينا کنند
صحبت ياران يکدل رهنماى مطلب است
آبها يکجا شوند و روى در دريا کنند
بيغمان باشند باغ دلگشاى يکديگر
کودکان گردند تا ديوانه اى پيدا کنند
شور ما را نيست با فرهاد و مجنون نسبتى
کوه و صحرا را بگو تا لنگرى پيدا کنند
پر گره شد سينه تنگ صدف تا لب گشود
واى بر جمعى که لب را بى تأمل وا کنند
هيچ مرغ از بيضه نتواند برون آورد سر
آسمان سيران اگر بال و پر خود وا کنند
گرد عالم چرخ اين بيهوده گردان مى زنند
مصرع پوچى اگر چون گردباد انشا کنند
صفحه آيينه را سامان اين تعليم نيست
طوطى ما را به روى دل مگر گويا کنند
آنچه مى خواهند از دنيا به ايشان رو نهد
رو به دنيا کردگان گر پشت بر دنيا کنند
جلوه دنيا بود در ديده اش موج سراب
هر که را صائب درين عبرت سرا بينا کنند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید