شماره ١٨٨: خام دستانى که پشت پا به دنيا مى زنند

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
خام دستانى که پشت پا به دنيا مى زنند
در حقيقت دست رد بر زاد عقبى مى زنند
بندگى را مى کنند از خط آزادى سجل
ساده لوحانى که حرف ترک دنيا مى زنند
زود خواهد طشتشان افتادن از بام زوال
مهر خود چون آفتاب آنها که بالا مى زند
چاره جويان را غم بيچارگان بار دل است
ناتوانان تکيه بر دوش مسيحا مى زند
رهنوردانى که بردارند بار از دوش خلق
سينه چون کشتى به دريا بى محابا مى زنند
مى کنند آماده اول در جگر جاى خراش
دوربينان تيشه گر بر سنگ خارا مى زنند
يافتند از ذوق کار آنها که مزد کار خويش
خنده ها بر اهتمام کارفرما مى زنند
در گداز انتظار روز محشر نيستند
دلخراشان سکه بر نقد خود اينجا مى زنند
خانه بر دوشان زطوف کعبه برگرديده اند
خيمه خود تا گرانباران به صحرا مى زنند
اهل وحدت را نباشد جنگ با خصم برون
از شکست خويشتن بر قلب اعدا مى زنند
عاشقان در عين وصل، از بيقراريهاى شوق
پيچ و تاب موج در آغوش دريا مى زنند
دردمندان صائب از پا گر برون آرند خار
غوطه در خونابه دل نيزه بالا مى زنند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید