شماره ١٢٠: چون به ياد آشيان مرغم صفيرى سر کند

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
چون به ياد آشيان مرغم صفيرى سر کند
دانه را سازد سپند و دام را مجمر کند
ناله من اين چنين پست از فضاى عالم است
شعله ام ضبط نفس از تنگى مجمر کند
هر رگم چون برق مى تابد ز زير ابر جسم
خون گرم من نمى دانم چه با نشتر کند
نامه اعمال چون برگ خزان ريزد به خاک
آه سردم گر گذارى بر صف محشر کند
قطره اى اشک مروت نيست در چشم سحاب
دانه اميد ما از خاک چون سر بر کند؟
صبح از رويش دهد خورشيد تابان چشم آب
چون گل از شبنم دل شب هر که چشمى تر کند
خشت خم سر کله با خورشيد تابان مى زند
پرتو اين مى دهان شيشه را خاور کند
روزگار غنچه خسبى خوش کز استغناى فقر
همچو عنقا بورياى خود زبال و پر کند
گر کند تيغ نگاه خويش بر مو امتحان
ساده رو آيينه را از طره جوهر کند
راز دل گاهى به خاموشى نهان ماند که موم
پرده دارى پيش چشم روزن مجمر کند
گرنه صائب داغدار از رفتن پروانه است
شمع خاکستر چرا در انجمن بر سر کند؟



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید