شماره ١١٩: رخنه سيل اشک من در سد اسکندر کند

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
رخنه سيل اشک من در سد اسکندر کند
خون گرمم ريشه در فولاد چون جوهر کند
مهر خاموشى چه سازد با دل بيتاب من؟
سنگ خارا را شرار شوخ من مجمر کند
از حديث تلخ ناصح شد گرانتر خواب من
بادبان را کشتى پربار من لنگر کند
حاصل تن پرورى غير از گداز روح نيست
چربى پهلوى گوهر رشته را لاغر کند
مبتلاى شش جهت را چاره جز تسليم نيست
رخنه زور نقش هيهات است در ششدر کند
سينه چون بى آرزو شد روضه جنت شود
دل چو گردد آب، کار چشمه کوثر کند
ناقصان را خلق خوش سازد ز ارباب کمال
در نظرها عيب خامى را هنر عنبر کند
آرزوى آب حيوانش شود صورت پذير
روى در آيينه زانو گر اسکندر کند
حرص صائب تلخ دارد زندگانى را به مور
ورنه اکسير قناعت خاک را شکر کند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید