شماره ١١١: عشق شورانگيز اگر جا در دل خارا کند

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
عشق شورانگيز اگر جا در دل خارا کند
کعبه را چون محمل ليلى جهان پيما کند
در سر انديشه او عقل آخر سرگذاشت
در دل دريا شناور چند دست و پا کند؟
جرأت بر گرد سر گرديدن شکر کجاست؟
من گرفتم مور عاجز بال و پر پيدا کند
جان مشتاقان به پابوس قيامت مى رسد
يار بى پرواى ما تا آستين بالا کند
از لباس ظاهر آزادم، سبکدستى کجاست
کز سرم انديشه دستار را هم وا کند
رتبه آزادگى بنگر که نخل ميوه دار
از حجاب سرو نتوانست سر بالا کند
در فضاى لامکان از تنگى جا شکوه داشت
دل چه بال و پر درين دامان صحرا واکند؟
شيخ شهر از گوشه گيرى شهره آفاق شد
سر به جيب خاک بردن دانه را رسوا کند
سوزن عيسى تواند لاف بينايى زدن
رشته سردرگم ما را اگر پيدا کند
تيغ بردارد به انداز سرش هر موجه اى
خودنمايى چون حباب آن کس که در دريا کند
گرنگردد از شنيدن طبع اهل دل ملول
صائب از هر قطره خون دفترى انشا کند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید