شماره ٩٢: از دل سنگين ليلى کعبه جان ساختند

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
از دل سنگين ليلى کعبه جان ساختند
از غبار خاطر مجنون بيابان ساختند
زلف کافر کيش او گردى که از دامان فشاند
خاکبازان عمارت کافرستان ساختند
در سر آن زلف جان عالمى بر باد رفت
آب شد دلها چو آن چاه زنخدان ساختند
دست شستند از حيات خود به آب زندگى
نقد جان جمعى که صرف تيغ جانان ساختند
هر کجا ديوانه اى را ديد از جا مى رود
شيشه دل را مگر از سنگ طفلان ساختند؟
مى زند موج قيامت سينه هاى زخم دار
زلف مشکين که را ديگر پريشان ساختند؟
گريه زندانى افلاک از هم نگسلد
واى بر شمعى که بهر نه شبستان ساختند
خضر را زخم نمايان گشت عمر جاودان
تيغ سيراب ترا روزى که عريان ساختند
در لباس دشمنى کردند با ما دوستى
شور چشمانى که داغ ما نمکدان ساختند
از هوسناکان حذر کن کاين گروه بى ادب
مصر را بر يوسف بى جرم زندان ساختند
مى توان دامان بوى گل گرفت از دست باد
واى بر جمعى که وقت خود پريشان ساختند
غافلند از دستگاه مور قانع زير خاک
تنگ چشمانى که با ملک سليمان ساختند
وه چه صيادى که از سهم تو شيران جهان
هم زپهلوى نزار خود نيستان ساختند
بر لب دريا زشوخى خيمه چون تبخال زد
گوهرم را در صدف چندان که پنهان ساختند
همچو مژگان سالها دست دعا برداشتم
تا مرا بى مدعا چون چشم حيران ساختند
اهل دل چون نااميد از دامن مطلب شدند
همچو دست غنچه صائب با گريبان ساختند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید