شماره ٧٥: عشق بالا دست وجان بيقرارم داده اند

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
عشق بالا دست وجان بيقرارم داده اند
ساغر لبريز و دست رعشه دارم داده اند
آفتاب عالم افروزم که از بيم گزند
نيل چشم زخم ازين نيلى حصارم داده اند
از سر هر خار صد زخم نمايان خورده ام
تا دم جان بخش چون باد بهارم داده ام
گرچه چون مژگان تهيدستم زاسباب جهان
همتى چون گريه بى اختيارم داده اند
چون نباشم منفعل از صورت کردار خويش؟
با همه زشتى دوصد آيينه دارم داده اند
گر ببازم هر دو عالم را پشيمان نيستم
بوالعجب دست و دلى در اين قمارم داده اند
چون گذارم دامن بى اعتبارى را زدست؟
من که عمرى خاکمال اعتبارم داده اند
از رگ من نيشتر بى رنگ مى آيد برون
تنگ چشمان جهان ازبس فشارم داده اند
نزل خاصان است درد و داغ اين مهمانسرا
با چه استحقاق داغ بى شمارم داده اند؟
کار من صائب چنين از بدگمانى درهم است
ورنه در روز ازل سامان کارم داده اند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید