شماره ١٧: از ملامت عاقبت مجنون بيابان گير شد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
از ملامت عاقبت مجنون بيابان گير شد
از زبان خلق پنهان در دهان شير شد
مى فزايد هايهوى مى پرستان را سرود
شورش مجنون زياد از ناله زنجير شد
در تماشاگاه عالم ديده حيران ما
واله يک نقش چون آيينه تصوير شد
شبنم از دامان گلها خون بلبل را نشست
کى به شستن مى رود خونى که دامنگير شد؟
دل زبى اشکى به مژگان مى رساند خويش را
مى مکد انگشت خود را طفل چون بى شير شد
آبهاى مرده مى گردد نصيب جويبار
در گلو گردد گره اشکى که بى تأثير شد
حلقه ماتم شد از هجران او آغوش من
ديده حسرت شود دامى که بى نخجير شد
گفتم از خاموشى من خون رحم آيد به جوش
عذر من از بى زبانى عاقبت تقصير شد
زود در روشندلان صحبت سرايت مى کند
آب با آن لطف، خونريز از دم شمشير شد
شد ز آزادى زبان ناقصان بر من دراز
عيد طفلان است چون ديوانه بى زنجير شد
نيست از نور حقيقت هيچ چشمى بى نصيب
از که رو پنهان کند حسنى که عالمگير شد
تشنه ديدار را سيراب کردن مشکل است
صائب از نظاره خوبان نخواهد سير شد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید